مهدي مهدي ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

مهدی جون معجزه ای از سوی خدا

مهدی پسر اذیت کن ماما

سلام نخود تو دیشب ( 17/4/93) خیلی خیلی منو اذییت کردی ماه رمضان هست و من باید سحر بلند شم اما تو عزیز ساعت 11 خوابیدی ساعت 2 بیدار شدی دویاره ساعت 4 بیدار شدی دقیقا زمانی که اذان گفته شده بود و من بدو سحری جا موندم دوباره خوابیدی ساعت 6 بیدار شدی و حالا من سر کار خواب آلود و اصلا خستگی از من در نرفت و خستگی دیروز تو تنم هست باید کار اداره را انجام بدهم  روزه هم دارم احتمالا وقتی برمی گردم خونه تو با آجی خانومت بیدار هستید و من نمی دونم کی باید استراحت کنم  اصلا نمی دو نم تو چرا شبها اینقدر بیدار می شوی ...
18 تير 1393

نگاهی به بیرون

سلام مهدی عزیز، پسر نازم. عکساتو ببین که چه قدر قشنگ در تراس رو باز کردی داری بیرون و نگاه می کنی. ماهم الهی فدات شم. ...
17 تير 1393

پدر

تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست... اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات، به تو لبخند بزند تا تو دلگرم شوی... که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است "پدرت" را می پرستیدی ...
14 تير 1393

متن

مهربان پسرم تو نهال کوچکی هستی که در باغچه زندگیم رشد می کنی همچو باغبانی به پایت زندگیم را می ریزم و در انتظار شکوفه دادنت بی قرارم. تو قد می کشی و بزرگ می شوی و هر روز مستقل تر اما من شکسته تر و به تو محتاج تر. امروز تو در آغوش من جای می گیری و دور نیست فردایی که دستان نیازمند من در دستان تو جای می گیرد. امروز تو برای بلند شدن و ایستادن نیاز به دستان من داری و فرداها من برای استوار ماندن به بازوی تو نیاز خواهم داشت. امروز با هر خنده تو روح زندگی در کالبدم دمیده می شود ولی آیا فردا اشک من دل جوان تو را کمی نرم خواهد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
14 تير 1393

لُختی

سلام سلام دردونه، سلام سلام صد تا سلام پسرکم چطوری؟ خوبی؟ امروز می خوام چند تا عکس ازت بذارم خیلی قشنگه بهتره خودت ببینی   ...
14 تير 1393

متن

نبض زندگی من بهانه ی بودن من معجزه ی مقدسم هدیه ی خدای من عاشقانه می پرستمت پسر بی همتای من... مهدی جان معجزه ی مقدس زندگیم عاشقانه می پرستمت در تو نور امید و مهربانی خدا برام تجسم پیدا کرد. ...
14 تير 1393

جشن دندونی کوچولو

سلام ماه تابانم، سلام دلیل بودن زندگی ، عزیزم اولین دندونت تو 10 ماهگی  و از بالا جوونه زد. خیلی ناز شدی .. تو ماه بودی ، ماه تر شدی، چون مامان تنها بود هنوز نتونست برات یه جشن دندونی مفصل بگیره فقط تونستم برات آش بپزم آخه تو و آجی نیکی خیلی اذیتم می کردید و نمی ذاشتید . هفته پیش خاله ندا به همراه عرشیا جون و علی آقا اومدن ساری(12/04/93) عرشیا جون برات یه هدیه خوشگل آورد که تو نیکی جون عاشقش شدید اول ازش می ترسیدی ولی بعد حسابی باهاش بازی کردی یه کیک کچولو داشتیم البته چون قرار نبود جشنی بگیریم به همین دلیل نتونستیم کیک دندون بگیریم یه کیک معمولی گرفتیم تا چند تا عکس باهاش برات بگیریم. اولش آروم بودی ولی کم کم م...
14 تير 1393

دندونی

انار دونه دونه بچه ای دارم دردونه  قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روزه که بچم گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثه طلای سفیده خبر بدین، به نون، دون مهدی درآورده دندون     ...
3 تير 1393

دندونی

سلام مهدی عزیزم، سلام سفید برفی من، من خاله ندا هستم امروز 03/04/1393 سر کار بودم که خاله فرشته  بهم زنگ زد گفت مهدی عزی دندون درآورده وای که چقدر خوشحال شدن همیشه روزشماری می کردم که بتونم این روز رو تو تاریخ خودش برات ثبت کنم نمی دونم  کی دقیقا در آوردی چون بابا و مامان  به من نگفتند تا بتونم دقیقا تو وبلاگت ثبت کنم از خاله فرشته ممنونم که  زودتر به من گفت الهی عزیزم مبارکت باشه گلم. تو ماه منی عزیزکم مهدی داره یه دندون قند می خوره از قندون فرشته مهربون آورده براش یه دندون   ...
3 تير 1393

شکستی

پسر شیطونم کم کم داری وسایل مامانو می شکونی با اینکه هنوز راه نمی ری ولی خیلی شیطونی و کم کم داری وسایل مامانو می شکونی اولین چیزی که شکوندی یه مجسمه بود که برایم هدیه آورده بودند ...
2 تير 1393